داشتم مجله هاي قديميمو ورق ميزدم!
موفقيت شماره 123
براي من نوشتي، براي تو نوشتم!
جواب دكتر حلت به نامه ي يه دختر 17 ساله كه گويا
الان بايد 19 سالش باشه!
نامه ي اون دختر خيلي مهم نبود! ولي جواب دكتر حلت
خيلي قشنگ بود! از برخورد بعضي آدما خيلي ناراحت بودم كه اينو خوندم!
كوئليو راس ميگه ك ممكنه ما يه چيزيو سال ها داشته
باشيم ولي درست وقتي احتياج داريم ك ازش يه چيزي ياد بگيريم نا خود آگاه ميريم
سمتشو ازش استفاده ميكنيم!
الانم برام مهم نيس اوني كه بايد، اينو بخونه يا
نخونه مهم اون چيزيه كه من فهميدم.
اين بعضي قسمتاي اون نامه ست!:
"دختر خوبم سلام!
آنچه تو درمقابل دوستانت انجام ميدهي مهر طلبي نيست!
بلكه وظيفه اي است كه هر انساني در قبال ديگران و حتي موجودات ديگر دارد. فراموش نكن
كه ما نه براي دشمني كردن كه براي دوست داشتن به دنيا آمده ايم.
...
روزي كه نور محبتمان بر سر كسي يا چيزي نتابد بيگمان
آن روز را از دست داده ايم! مهم نيست طرف مقابل چه كسي يا چه چيزي باشد. انسان باشد يا درخت. هرگز به اين فكر نكن كه آيا او ارزش محبت تو را دارد يا نه! فقط و فقط محبت
كن دوست داشته باش و برايش دعا كن!
اگر هر روز در چنين حالتي قرار بگيري لطافت و نور
تمام وجودت را فرا ميگيرد و آرامشي عميق در قلبت نفوذ ميكند.
...
بي گمان بارها و بارها چنين تجربياتي را كسب كرده اي
و ميداني كه چه ميگويم. زماني كه محبت ميكني انتظار هيچ پاداشي نداشته باش همان
احساس اصيل و زندگي ساز آرامش براي تو كافيست.
فراموش نكن خدا در گفتار نيست نميتوان اورا در لابه
لاي كلمات بيابي با خيره شدن در آسمان ها هم نميتواني ببيني اش!تنها رشته اي كه
ميتواند تورا به او متصل سازد چيزي جز محبت كردن نيست!
...
بايد بذر محبت را هرجا كه رسيديم بپاشيم!
...
تجربه ي هزاران ساله ي زندگي بشر نشان داده كه رفيق
همراه و همگام ارزشمند ترين و بزرگترين كيمياييست كه ميتوان در تمام عمر پيدا كرد.
حضرت حافظ كه آوازه ي علم و عرفانش جهاني را پر كرده ميفرمايد:
مقام امن و مي بيغش و رفيق شفيق – گرت مدام ميسر شود
زهي توفيق
دريغ و درد كه تا اين زمان ندانستم – كه كيمياي سعادت
رفيق بود، رفيق"
گويا كاراي منم به مهر طلبي متشبه شده بود ولي نه!!!
همين ديگه!
قول ميدم دوباره همونجور شم كه بودم!
تو دانشگاه ميگن چرا انقد خودتو ميگيري!
فك كنم ديگه بدونم چه جوري مشكلو حل كنم!