حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

حکایت همچنان باقیست

حکایتها وضرب المثل های فارسی

براده ها

سلام!

این بار میخوام کتاب معرفی کنم


کتاب "براده ها"  اثر «سید حسن حسینی»


این کتاب واقعا عالیه!
خوندن این کتاب رو به دوستانی که اهل مطالعه هسیتن توصیه میکنم


کتاب به سه بخش «هنر، هنرمند و نقد هنری»، «شعر و شاعران» و «گوناگون»، تفکیک شده.


یه تیکه هایی ازبخش«گوناگون» رو براتون میگذارم ، انشا...ا که در تصمیمتون برای خوندن این کتاب تاثیر مثبت بگذاره:




* ناقدان چون رسولان خداوند تا دندانشان نشکند، سخنشان بر سر زبان ها نمی افتد. 


* اینکه آکواریوم در اتاق پذیرائی تو می گنجد دلیل بر بی قوارگی دریا نیست! 


* آنکه برای خدا می جنگد برای شیطان صلح نمی کند. 


* کاش می توانستم برای دل های تاریک از آفتاب انشعاب بگیریم. 


* وجدان، بعد از بازنشستگی، حقوق بگیر شیطان می شود. 


* کسی که برای زیبائی زنی با او ازدواج می کند مثل کسی است که به خاطر طرح روی جلد، کتابی را می خرد! 


* چه کسی می گوید سفیدی دندان گرگ، زیباتر از سیاهی چشم آهوست؟ 


* غوطه زدن در مادیات صرف، مثل شیرجه رفتن در استخر بی آب است. در این صورت هر اندازه ماهر هم که باشد باز غرق شدنش امری بدیهی است! 


* یک انقلاب بر حق مثل یک شاهکار ادبی است. آیا نباید آن را به زبان های دیگر ترجمه کرد؟ 


* دوست دارم در کتاب قطور بشریت حاشیه ای خواندنی باشم تا سطری ملال آور از متن! 


* انقلاب را می توان از بین برد ولی نمی توان آن را تا اطلاع ثانوی تعطیل اعلام کرد! 


* گناه آفتاب چیست اگر ما شب را خوب نخوابیده ایم؟! 


* انقلاب مثل نوجوان تازه به سن بلوغ رسیده است. اگر مواظبش نباشی منحرف می شود. 


* سرمایه داری اسلامی مثل عرق فروشی اسلامی است. 


* طرفداران انقلاب مترجمان آن اند. یک طرفدار معمولا یک مترجم بد و پرکار است!

 
* تنهائی، تریبون اندوه است. 


* اگر می خواهی سرگذشت کشتی های غرق شده را بشنوی، در یک روز آفتابی منظره آرام دریا را به یک آدم منفی باف نشان بده! 


* من برآنم که قافیه "مرد" با "درد" اتفاقی نیست. 


* وقتی لیاقت و جربزه شهید شدن در تو نباشد، شروع می کنی به نقد و ارزیابی انگیزه شهدا! 


* حسود کرمی است که سرانجام زیر پای خودش له می شود! 


* تملق ، رشوه معنوی است و رشوه، تملق مادی. 


* سقوط بد است، حتی در یک دره سرسبز و دوست داشتنی! 


* اگر همیشه رو به جلو حرکت کنی، از چاله چوله های پشت سرت در امانی. 


* هیچ مکانی آنقدر شلوغ نیست که در آن نتوان با خدا خلوت کرد. 


* انقلاب یک جلاد کارکشته نیست یک جراح تازه کار است. 


* متن کامل سفرنامه راقم این سطور از اروپای مدرن: تعجب، تفکر، تنفر! 


* در سینه بیشتر سران کشورهای عربی یک شهرک یهودی نشنی می تپد. 


* در جناح مومنان شرط پیروزی، سپیدی باور است نه سیاهی لشکر. 


* آدم بدشانس بایدقبل از دعای باران، سیل بند ساخته باشد! 


* بعی ها فقط موقع عطسه کردن متوجه آفتاب می شوند! 

خدا...و...

سلام!
با نظر اخر  رستگار ، واقعا متحول شدم!
 گفتم یه حالی به این خونه بدیم
کلا داره از یاد میره!


یه حکایت  براتون میگم اگه خوشتون اومد سه تا صلوات برای سلامتی امام زمان (عج)بفرستید!
اگه خوشتون نیومد باز هم  صلوات رو بفرستید!



روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت.
فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: " می آید!! من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود! و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد ولی سر انجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.

 فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود:
" با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست."

گنجشک گفت:
" لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این توفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود"

 و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست.

سکوتی در عرش طنین انداز شد. 

فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:
" ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آنگاه تو از کمین مار پر گشودی. "

 گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود.
خدا گفت: " و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی. "

 اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. 

های... های... گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد.

تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف




بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
****
آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
****
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمی ای چند پری زاده کنی
****
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
****
اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان
گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی
****
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
****
کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی
****
ای صبا بندگی خواجه جلال الدین کن
که جهان پرسمن و سوسن آزاده کنی

(حافظ)