ماجرا کوتاه

آری آری، شکر می گویم

گاه گرمم می کنی، ای آتش ِ هستی.

شکرگویان دوست می دارم تو را، ای دوستی، ای کهر

دوست می دارم تو را، ای باده، ای مستی.

شکر می گویم تو را ای زندگی، ای اوج.

ای گرامی تر، گران تر موج.

آه!

بگذریم...

مستی است و راستی، بشنو

راست می گویم.

بشنو و بِندیش(=بیاندیش).

من، چه پنهان از تو، در پنهان

گاهی اندیشیده ام با خویش،

کاندرین تاریک ژرفِ نیستی، وّ اقصای نادانی،

چیست هستی؟ یا بگو هستن؟

چون ندانستن، نبودن را شناسم، لیک

چیست بودن؟ چیست دانستن؟

من- چه پنهان از تو، پنهان از خدا نیست چون-

گاه این پرسیده ام از خویش:

می توان دانست آیا، چیست دانستن؟

می توان دانست بودن چیست؟

*

*

*

آه! آه! اما

چی بگویم، چون نمی دانم؟

من نمی دانم که هستی چیست، یا هستن؟

مستی است و راستی، بشنو

من نمی دانم که دانستن؟

لیک می دانم که چون از باده ای مستم،

جانم از سیّاله ای حسّاس و جادویی،

می شود سرشار، وانگه ناگهان گویی،

با فسون، در پرده های هور قلیایی،

کائنات آواز می خواند که:

            [«آنک مست! آنک مست!»

و اوج گیرد موج های سحر و زیبایی.

و آید از جوّی اثیری پاسخ و پژواک:

           [«اینک هست! اینک هست!»

مستی است و راستی، آری

راست می گویم.

باده هر باده ست، گو باشد،

- مهر و کین، یا طیفی و انگور، یا هر شُعله ی دیگر

همچنان کز هر خُم و ساغر-

من یقین دارم که در مستی

می تواند بود، اگر باشد

هستن و هستی.

شعله هر شعله ست، گو باشد

من سخن از آتش ِ ادم شدن در خویشتن گویم.

گفت:« بودن؟ یا نبودن؟ پرس و جو این است»

پیش از آن پرسید بایستی که: بودن چیست؟

من درین معنی سخن می گویم.

« و اوج ِ مستی کسوتِ هستی ست» من گویم.

پرس و جو این است، اگر باشد.

گفت او از بودن، اما من

از شدن گویم.

باده هر باده ست...

آه!

بس کنم دیگر،

خالی ِ هر لحظه را سرشار باید کرد از هستی

زنده باید زیست در آنات ِ میرنده،

با خلوص ِ ناب تر مستی.

چیست جز این؟

               [ نیست جز این راه.

زنده دارد زنده دل دَم را.

هر کجا، هر گاه

اوج بخشد کیفیت کم را.

گفت و گو بس، ماجرا کوتاه،

ما اگر مستیم،

بی گمان هستیم.

 

مهدی اخوان ثالث(م. امید)

دفتر؛ در حیاط کوچک پاییز، در زندان

نظرات 13 + ارسال نظر
فینگیلی یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:28 ب.ظ

دلنشین و جادویی و ناب!
چقدر دلم واسه این شعر تنگیده بود!

بهناز دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:10 ق.ظ http://shayli.blogfa.com/

زنده دارد زنده دل دَم را...
این تیکه اش رو بیشتر از همه دوست داشتم...

بهناز دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:22 ق.ظ

وبلاگتون چه نازه با این شعرای نازتر

مرسی لطف داری

محمد مزده سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:29 ب.ظ http://foulex.blogsky.com

همیشه ناب ترین پست ها رو تو وبلاگ شما باید دنبالش بگردیم
شعر های حسین پناهی و اخوان ثالث و ...
فوق العاده بود
سلیقتون رو تحسین می کنم
...
به روز شدم
سر بزنید خوشحال میشم
موفق باشید

مرسی

اسماعیل چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:50 ب.ظ http://balookhani.blogfa.com

سلام ودرود .وبا آرزوی قبولی طا عات .
خداش بیا مرزد اخوان ثالث. و حسین پناهی .مر حوم.را وآرزوی
سمتی بر شما گرامی. احسن به این انتخاب.موفق باشید

یک آشنا قدیمی جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:38 ق.ظ

فوق العاده بود .... خیلی دوستش اشتیدم
به امید دیدار دوست جون

نرگس جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:23 ب.ظ http://nargesa.blogfa.com

سلام نادیای عزیزم
شعر خیلی زیبا و دلنشینی است شاید هم باید گفت:
هستیم برای مستی. مستی در عشق به خدای مهربون

ساحره شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:42 ب.ظ http://winter-witch.blogfa.com/

چرا آپ نمیکنی؟ ها؟

یکمی نبودم. حالا که یکمی هستم سعی می کنم آپ کنم...

ع.ر.وطن دوست چهارشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:26 ب.ظ http://www.hekayathamchenanbaghist.blogsky.com

"گفت و گو بس، ماجرا کوتاه،
ما اگر مستیم،
بی گمان هستیم"

دستتون درد نکنه!
خیلی خوب بود
یا علی

فینگیلی سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:22 ق.ظ

کجایی نادیا جان؟!!دیگه آپ نمیگنی چرا پس؟!!

بهناز چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:20 ق.ظ http://shayli.blogfa.com/

کجا بیدی دختر جان؟!

س-ف یکشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:33 ق.ظ http://swan.blogsky.com

سلام
عید بندگی مبارک تون باشه...
یا علی

نرگس یکشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:56 ق.ظ http://nargesa.blogfa.com

سلام نادیای عزیزم

عید سعید فطر مبارک [گل][گل][گل]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد