یکی بود یکی نبود

سلام بر دوستان.

چند روزی بود نبودیم و امیدوارم توی این چند روزی که شما بودید و ما نبودیم بهتون خوش گذشته باشه و سلامت و صحیح باشید. از تاخیر در تایید نظرات دوستانی هم که لطف داشتن هم معذرت می خوام. بگذریم امروز یا امشب بگم که یه متن قدیمی که خیلی خیلی دوسش دارم و احتمالا بعضی از دوستان توی وبلاگ " پشت آینه ها خداست" این نوشته رو خووندن. امیدوارم از این نوشته خوشتون بیاد!

 

یکی بود یکی نبود

دلهره اومد و رفت

غم با ترس اومد و رفت

شادی هم همین طور

آخرش هم کلاغه به خونه اش رسید

اما معلوم نشد واسه جوجه هاش غذا برد یا نه

این یکی رو خدا می دونه

همونی که غیر از اون هیچ کس نبود

وقتی که یکی بود یکی نبود...

نظرات 3 + ارسال نظر
آویشن دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:40 ق.ظ http://vishy.blogfa.com

خوب خدا رو شکر که خوش گذشته ایشالا همیشه خوش باشی



جز خدا هیچکی نبود

محمد مزده دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:30 ب.ظ http://foulex.blogsky.com

یاد یه داستان کوتاه از فرحناز یوسفی افتادم :

شب پره به خفاش گفت :
چطور می شد اگر من به جای شب پره ، روز پره ای بودم و شکار تو خفاش روزکور نمی شدم .
خفاش گفت :
چه خیال باطلی .. از این غافل هستی که آن کسی که می تواند شب پره ای را به روز پره تبدیل کند ، می تواند خفاش روز کور را هم عقابی تیزبین کند ، تا باز هم روزی خودم باشی .
...
روزی جوجه کلاغ ها هم می رسه

آتیش پاره چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:54 ق.ظ http://miss-atishpare.blogsky.com

من نخونده بودم خیلی قشنگ بود! *:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد