زنده...

سه دوست در یک اتومبیل به مسافرت رفته بودند و متاسفانه یک تصادف مرگبار باعث شد که هر سه در جا کشته شوند.
یک لحظه بعد روح هر سه دم دروازه بهشت بود و فرشته نگهبان بهشت داشت آماده می شد که آنها را به بهشت راه دهد...
فرشته نگهبان از آنها پرسید: الان که هر سه تا دارین وارد بهشت می شین، اونجا روی زمین بدنهاتون روی برانکارد در حال تشییع شدن بسوی قبرستان است و خانواده ها و دوستان در حال عزاداری در غم از دست دادن شما هستند، دوست دارین وقتی دارن از کنار جنازه راه می رن در مورد شما چی بگن؟
اولی گفت: "دوست دارم پشت سرم بگن که من جز بهترین پزشکان زمان خود بودم و مرد بسیار خوب و عزیزی برای خانواده ام
."دومی گفت: "دوست دارم پشت سرم بگن که من جز بهترین معلم های زمان خود بودم و توانسته ام اثر بسیار بزرگی روی آدمهای نسل بعد از خودم بگذارم."سومی گفت: "دوست دارم بگن : نگاه کن داره تکون می خوره مثل اینکه زنده است."

نظرات 1 + ارسال نظر
تینا مدیر وب سایت بهزاد محمدی یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 02:12 ق.ظ http://behzad-joonam.blogfa.com

سلام عزیزم خوبی ممنونم از حضور مهربونت به وب سایت بهزاد محمدی خوش امدی دوست عزیز
ای دی منو اد کن در اولین پست گذاشتم ادش کن تا همیشه از خبرهای جدید و به روز رسانی وب سایت بهزاد جون با خبر بشی
موفق باشی بای

سلام تینا جان از پیغامت ممنونم! کلی لطف کردی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد